“تو” آن نیستی که به یادت بیاورم ، “تو” آن همیشه ای که به یادم می مانی
fghg...برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 124
عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم؟بهرت به سرای من بخواب چه کنم؟
یک دم به سوال جوابده ای دوست؟روزی که دلم تورا بخواهد چه کنم؟!
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 146
کاش میشد در آسمان ها پر کشید / چون عقابی ابرها را هم درید
پر کشید و در حضورت جان سپرد / لحظه ی آخر دو چشمان تو دید
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 164
همیشه حرف از رفتن هاست ، کاش کسی با آمدنش غافلگیرمان کند
fghg...برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 135
نوشتم حرف دل تا تو بخوانی،که چون دورم ز تو دردم بدانی
به غیر از تو کسی را من ندارم،تو را تا بی نهایت دوست دارم
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 122
نخستین چکه ناودان احساسم را در قالب کلامی از جنس گلهای یاس میریزم
و آن را به آسمان نیلوفری دل زلالت برای شاد بودنت هدیه میکنم
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 174
وقتی میخواهمت و نیستی هیچ اتفاق خاصی نمی افتد ،
فقط ذره ذره ایوب میشوم
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 161
گرچه از فاصله ماه زمن دورتری، ولی انگار همین جاو همین دوروبری، ماه میتابد و انگار تویی میخندی، باد می اید و انگار تویی میگذری…
::
::
کاش میشد بر جدایی خشم کرد / شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد / کاش میشد خانه ای از مهر ساخت / مهربانی را در آن سرمشق کرد
::
::
به من گفتی پر از آینده باشم / تو رفتی همچنان در خنده باشم / تو دریای منی ، من ماهی تو / جدا از تو نباید زنده باشم .
::
::
آدم باید یک “ تو” داشته باشه که هروقت از همه چی خسته و نا امید بود ، بهش بگه :
مهم اینه که تو هستی ! بی خیال دنیا . . . !
::
::
باستان شناس میشوم ، چشم هایت نگاهی قیمتی دارد . . .
::
::
دلم پر است
پر پر پر…
آنقدر که گاهی اضافه اش
از چشمانم می چکد…
::
::
بعضى زخمها هست که هر روز صبح باید پانسمانش را باز کنى!و روش نمک بپاشى تا یادت نرود دیگر سراغ بعضى آدمها نباید رفت!!
::
::
گاهى از خیال من گذر میکنى…
بعد اشک میشوى….
رد پاهایت خط میشود روى گونه هاى من…..
::
::
و آن زمان که ” عاشق ” می شوی
و می دانی که ” عشقی ” هست
و باور داری کسی که تو را ” دوست ” دارد
و در آن شبهای سرد و یخبندان با ” تو ” می ماند
در آن لحظات است که می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست . . .
::
::
شنیدی باغبان چون گل بکارد؟ چه مایه غم خورد تا گل برآرد؟ تو هم گل گشته بودی اندر این دل ، ولی بی کود شدی مردی چه حاصل؟
::
::
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه ی زیبایی گاه پر از دلتنگیست که مبادا دیدار شیرین امروز ، خبر تلخ فردا باشد .
::
::
چقدر جای تو خالیست ، جای
خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد ، حتی با گزینه ی مناسب!!
::
::
به سلامتی کسایی که تو خاطرمون “ابدی” هستن
اما تو خاطرشون “عددی” نیستیم!
::
::
کاش می شد بچگی را زنده کرد ، کودکی شد کودکانه گریه کرد ، شعر ،،قهر قهر تا قیامت،، را سرود ،آن قیامت، که دمی بیشتر نبود ، فاصله با کودکی هامان چه کرد ، کاش می شد بچگانه خنده کرد. . .
::
::
غصه ی دوری دلدار مرا پیرم
کرد ، غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد ، گریه کردم ز فراغت گل من باور کن ، که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد . . .
::
::
نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد ، سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد ، آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه ، حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . .
::
::
گاهی آدم میماند بین بودن یا
نبودن کدام را اختیار کند!
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بروی!
این بلاتکلیفی خودش جهنمه.
::
::
شاید آرام تر میشدم
فقط و فقط ……..
اگر میفهمیدی…..
حرفهایم به همین راحتی که می خوانی،
نوشته نشده اند!
::
::
عشق بازی کار فرهاد است و بس ، دل به شیرین داد و دیگر هیچکس، مهر امروزی فریبی بیش نیست ، مانده ام حیران که اصل عشق چیست ؟
::
::
یک عمر فقط فاصله سازی کردند ، خط های عمود را موازی کردند ،از روی سیاه جاده ها فهمیدم ،با زندگی من و تو بازی کردند . . .
::
::
بگذار بدانند که خوشم می آید ، از بوسه و لبخند خوشم می آید ، تصمیم گرفته ام لبت را بخورم ، من بچه ام، از قند خوشم می آید!
::
::
تو همان شقایق معروف شعر سهرابی…
تاتوهستی زندگی باید کرد!
::
::
آنقدر به انسان های روی زمین بی اعتماد شده ام،
که میترسم وقتی ازخوشحالی به هوا می پرم،
زمین را از زیر پاهایم بکشند!
::
::
گراهام بل عزیز تلفنی که زنگ
نمی خورد نیازی به اختراع نداشت!
حوصله ات سر رفته بود …
” چسب ِ قلب ” اختراع می کردی ؛
می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده مان!
و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که
اختراعش نکرده ای را
نمی خوردیم !
ساده بگویم گراهام بل عزیز:
حال این روزهای مرا توهم مقصری!
::
::
گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر، چون ماه شبی میکنم از پنجره سر ، اندوه که خورشید شدی تنگ غروب،
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر…
::
::
کوچه هارا یاد گرفتم ،خیابان ها را بلد شدم…
ماشین ها را!
مغازه ها را!
رنگ های چراغ قرمز را!
جدول ضرب را حتی!
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم،
ولی . . .
هنوز گاهی میان آدم ها گم میشوم!
آدمها را بلد نیستم .
::
::
خوشبختی هایم را با عجله در سرنوشتم نوشته بودند!
بد خط بود ، روزگار نتوانست آنها را بخواند.
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 232
به گزارش ایران تاریکی شب چادر پرستاره خود را روی جاده مرزی شهرستان تربتجام به فریمان پهن کرده بود و عقربهها ساعت ۲۰:۳۰ شامگاه را نشان میداد که هستی کوچولو در آغوش مادرش داخل پراید نشسته بود و برای پدرش شیرینزبانی میکرد. این خانواده سه نفره و زن و شوهر دیگری که از آشنایان آنها بودند از تربتجام به سمت فریمان حرکت میکردند اما شبح مرگ روی این پراید سایه افکنده بود و مسافران نمیدانستند چه سرنوشت شومی برایشان رقم خواهد خورد. اعضای این خانواده قربانی بیاحتیاطی راننده یک دستگاه وانت تویوتا هایلوکس شدند و در تصادفی خونین در لابهلای آهنپارهها به استقبال مرگ رفتند. رئیس پلیس تربتجام به تشریح این حادثه مرگبار پرداخت و به شوک گفت: ساعت ۳۰/۸ شب پنجشنبه گذشته مرد ۴۰ سالهای که راننده تویوتا هایلوکس دو کابین بود با همسرش از فریمان به سمت تربت جام در حرکت بودند.
راننده این خودرو که بصیر نام داشت در کیلومتر ۵۲ محور فریمان به تربتجام و در محلی که جاده دوطرفه پیچ تندی دارد بدون توجه به تابلوهای سبقت ممنوع و خطکشی ممتد جاده اقدام به سبقت مرگبار کرد. سرهنگ علی اصغر مختاری افزود: در این لحظه وانت تویوتا به یک پراید برخورد و از مسیر خود به سمت چپ جاده منحرف شد. راننده تویوتا که کنترل خودرو را از دست داده بود با عجله سعی داشت خودرو را از سمت چپ به داخل مسیر اصلی بازگرداند که با ورود تویوتا هایلوکس به مسیر اصلی جاده، یک پراید به صورت شاخ به شاخ به آن برخورد کرد.
وی گفت: در این حادثه بلال حسنزاده، جوان ۲۲ سالهای که راننده پراید بود در دم جان خود را از دست داد و همسرش به نام آمنه، دختر ۲سالهاش هستی و مرد جوان دیگری که جمشید نیکخواه نام داشت و همسرش که سرنشین خودرو پراید بودند بشدت مجروح شدند. سرهنگ علیاصغر مختاری گفت: متأسفانه تلاش پزشکان برای نجات جان همسر راننده پراید و دخترش و جمشید مؤثر واقع نشد و آنها به علت شدت صدمات وارده جان خود را از دست دادند اما همسر جمشید که سمانه نام دارد هماکنون در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری است.
برچسب : نویسنده : محسن حسن زاده fghg بازدید : 150